꧁پارت [̲̅2̲̅]꧂ (چندپارتی)
آه اه اه من با ادمای بی ادب حرف نمیزنم ووووووو*اداشو در میاره*
...
دیگه شب شده بود و تهیونگ هنوز داشت توی حیاط کار میکرد و به خودش اصلا استراحت نداده بود
کاملیا ۶م بیخیال نشسته بود توی خونه و داشت تلویزیون نگاه میکرد اصلا حواسش به تهیونگ نبود، اون بنده خدا توی اون سرما داشت کار میکرد
..بعد سریال:/
کاملیا:اخیششششش اینم تموم شد *به ساعتش یه نگاهی کرد*چییییییی ساعت کی ۱۰ شد؟
سریع بلند شد رفت بیرون
کاملیا: ته ته بیا خونه دیگه بسه زیاد به خودت فشار نیار
ته: ....
کاملیا: الان با من قهری؟؟
ته: ...
کاملیا: خوب من یه چی گفتم تو بزرگی کن و ببخش
ته: باشه میبخشم*داره کار میکنه*
کاملیا: اره خیلی معلومه
ته:خوبه
کاملیا: لج نکن بیا بریم شام بخوریم و استراحت کن
ته:تا اینو تموم نکنم نمیام
کاملیا: به خدا مریض میشی
ته:به درک
کاملیا: لج نکن دیگه تا کی منت کشی کنم؟؟
نه:من گفتم منت کشی کن؟
کاملیا: هوفففففف اصلا ولش کن ، شاملو بیارم اینجا؟؟
تهیونگ دیگه صبرش سر اومد:
گفتم که نمیخوام*داد**سرشو برگردوند رو به کاملیا *
تو بخور
دوباره برگشت به حالت اولش دیگه دیدش تار شده بود خیلی خوابش میومد ولی نمیخواست تا خونه رو تموم کنه بخوابه
کاملیا دیگه پشیمون شد از اصرار کردن و برگشت که بره که
ته: اخخخخخخخخخخ*داد بلند*
کاملیا با این صدا برگشت و بدو بدو رفت سمت تهیونگ:
چ..چیشد؟؟تهیونگ که دیگه اشکش درومده بود گفت:
د..دستم
کاملیا یه نگاهی به دستش انداخت و دید بلههههه دریل رفته بود دست تهیونگ ، با دیدن این صحنه یه جیغ بلند کشید
...
کپی ممنوع 🚫🚫
...
دیگه شب شده بود و تهیونگ هنوز داشت توی حیاط کار میکرد و به خودش اصلا استراحت نداده بود
کاملیا ۶م بیخیال نشسته بود توی خونه و داشت تلویزیون نگاه میکرد اصلا حواسش به تهیونگ نبود، اون بنده خدا توی اون سرما داشت کار میکرد
..بعد سریال:/
کاملیا:اخیششششش اینم تموم شد *به ساعتش یه نگاهی کرد*چییییییی ساعت کی ۱۰ شد؟
سریع بلند شد رفت بیرون
کاملیا: ته ته بیا خونه دیگه بسه زیاد به خودت فشار نیار
ته: ....
کاملیا: الان با من قهری؟؟
ته: ...
کاملیا: خوب من یه چی گفتم تو بزرگی کن و ببخش
ته: باشه میبخشم*داره کار میکنه*
کاملیا: اره خیلی معلومه
ته:خوبه
کاملیا: لج نکن بیا بریم شام بخوریم و استراحت کن
ته:تا اینو تموم نکنم نمیام
کاملیا: به خدا مریض میشی
ته:به درک
کاملیا: لج نکن دیگه تا کی منت کشی کنم؟؟
نه:من گفتم منت کشی کن؟
کاملیا: هوفففففف اصلا ولش کن ، شاملو بیارم اینجا؟؟
تهیونگ دیگه صبرش سر اومد:
گفتم که نمیخوام*داد**سرشو برگردوند رو به کاملیا *
تو بخور
دوباره برگشت به حالت اولش دیگه دیدش تار شده بود خیلی خوابش میومد ولی نمیخواست تا خونه رو تموم کنه بخوابه
کاملیا دیگه پشیمون شد از اصرار کردن و برگشت که بره که
ته: اخخخخخخخخخخ*داد بلند*
کاملیا با این صدا برگشت و بدو بدو رفت سمت تهیونگ:
چ..چیشد؟؟تهیونگ که دیگه اشکش درومده بود گفت:
د..دستم
کاملیا یه نگاهی به دستش انداخت و دید بلههههه دریل رفته بود دست تهیونگ ، با دیدن این صحنه یه جیغ بلند کشید
...
کپی ممنوع 🚫🚫
۴۷.۱k
۱۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.